پیرزنی کنار آب ایستاده بود و نمیتوانست از آب عبور کند. طلبه ی اول بی درنگ کفشهایش را درآورد پیرزن را گرفت و آنسوی آب به زمین گذاشت… . طلبه دوم نگاه کرد و هر دو به راه افتادند. یکساعت بعد طلبه ی دوم سکوت را شکست و گفت هنوز دارم به این فکر میکنم که کاری که تو کردی اشکال شرعی نداشت؟
طلبه اول گفت: «من چند ثانیه بیشتر پیرزن را به دوش نگرفتم، اما گویا یکساعت است که از دوش تو پایین نیامده!»
| [ کلمات کلیدی ] :